چک های بی محل راز خیانت مرد بیکار را فاش کرد شوهرم با دسته چک من برای معشوقه اش ماشین خرید
به گزارش زن ۴۰ ساله ای که به اتهام صدور چک بلامحل بازداشت شده بود در جریان تحقیقات اعلام کرد چک ها را نه او بلکه همسرش برای خرید خودرو و وسایل مورد نیاز همسر موقت خود صادر کرده است.
این زن در گفت وگو با کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک فراجای مشهد گفت: «پس از پایان تحصیلاتم در یکی از مدارس غیرانتفاعی مشغول به تدریس شدم اما حقوق ناچیزی داشتم. با حمایت پدرم توانستم وارد بازار شوم و مغازه فروش لوازم آرایشی و بهداشتی راه اندازی کنم. تلاش کردم و در مدت کوتاهی چند فروشگاه دیگر هم تأسیس کردم.»
او ادامه داد: «در رفت وآمدهای کاری ام با مردی به نام بابک آشنا شدم. شغل ثابتی نداشت اما به من ابراز علاقه کرد و با اصرارهایش رضایت خانواده ام را برای ازدواج گرفت. چند سال بعد صاحب دختری به نام هستی شدیم. تمام هزینه های زندگی را من پرداخت می کردم اما تصورم این بود که زندگی خوبی دارم تا اینکه روزی زن جوانی مقابلم ظاهر شد و خودش را همسر موقت بابک معرفی کرد.»
به گفته این زن او ماجرا را پنهان کرده بود تا آرامش فرزندش به هم نخورد اما اواخر سال گذشته با مفقود شدن دسته چکش و مراجعه به بانک متوجه شد شوهرش چک ها را خرج کرده است. وی گفت: «چند روز بعد یکی از طلبکاران با حکم جلب به در خانه ام آمد. تازه فهمیدم همسرم با چک های من برای همسر موقتش خودرو خریده است. وقتی بابک را خبر کردم و او به کلانتری آمد پلیس او را نیز بازداشت کرد چون به اتهام صدور چک بلامحل تحت تعقیب بود.»
بنابر اعلام پلیس هر دو متهم برای ادامه رسیدگی به مراجع قضایی معرفی شدند. با دستور سرهنگ آرش ایرانمنش رئیس کلانتری شهرک فراجا اقدامات مشاوره ای برای تعیین وضعیت فرزند خردسال این زوج در حال انجام است.
به گزارش زن ۴۰ ساله ای که به اتهام صدور چک بلامحل بازداشت شده بود در جریان تحقیقات اعلام کرد چک ها را نه او بلکه همسرش برای خرید خودرو و وسایل مورد نیاز همسر موقت خود صادر کرده است.
این زن در گفت وگو با کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک فراجای مشهد گفت: «پس از پایان تحصیلاتم در یکی از مدارس غیرانتفاعی مشغول به تدریس شدم اما حقوق ناچیزی داشتم. با حمایت پدرم توانستم وارد بازار شوم و مغازه فروش لوازم آرایشی و بهداشتی راه اندازی کنم. تلاش کردم و در مدت کوتاهی چند فروشگاه دیگر هم تأسیس کردم.»
او ادامه داد: «در رفت وآمدهای کاری ام با مردی به نام بابک آشنا شدم. شغل ثابتی نداشت اما به من ابراز علاقه کرد و با اصرارهایش رضایت خانواده ام را برای ازدواج گرفت. چند سال بعد صاحب دختری به نام هستی شدیم. تمام هزینه های زندگی را من پرداخت می کردم اما تصورم این بود که زندگی خوبی دارم تا اینکه روزی زن جوانی مقابلم ظاهر شد و خودش را همسر موقت بابک معرفی کرد.»