دختر خانم فعال مجازی با ذوق و شوق زیاد، خبر قبولی خود در آزمون وکالت رو به تمام مخاطبانش در ایکس مخابره کرده! به همین سوی چراغ! بیش از پنج هزار لایک خورده 😁 و همینطور داره رکورد میزنه! پست بعدی ایشون، تصویری است از حرم مطهر امام حسین علیهالسلام با کپشن «پناهِ خستگیم»؛ که بهنحوی شاعرانه، حکایت از مسیری پرفشار و تلاشی طاقتفرسا برای رسیدن به این موفقیت داره. بنده خدا البته هنوز نمیدونه فصلهای بعدی این داستان، چه فراز و فرودهایی در آستین داره!.
احتمالاً این روزها مشغول بررسی روالهاست و در ذهنش، حدود پانزده ماه دیگر، خود را در قامت وکیل پایه یک مجسم میکنه؛ غافل از اینکه مسیر، بیش از آنکه خطی و زمانمند باشه، صبری ایوبوار و انتظاری کشدار میطلبه: از صف پروانه کارآموزی گرفته تا دورهای که بیشتر به ماراتن شباهت داره و در نهایت آزمون اختبار؛ آزمونی که تنها ویژگی ثابتش، تغییرپذیری در مواعد برگزاری آزمون و اعلام نتایج و تحلیفه!
دختر خانم با نشاط و خوش ذوق این روزها خبر نداره که بسیاری از قبولشدگان سالهای پیش، همچنان در ایستگاه اختبار توقف کردهاند و دوره کارآموزیشون آنچنان فرساینده بوده که آثار مخرب روحی روانیش با چند بیانیه دلجویانه و لبخند اداری، بهسادگی ترمیم نمیشه...
طفلی! هنوز نمیدونه که در دوره کارآموزی، داشتن ایده، برنامه، یا حتی نقدی دلسوزانه نسبت به ارکان کانون، ممکنه با «نوازشهای» خاصی از سوی پیشکسوتان همراه بشه. و چهبسا لازم باشه حتی در اظهارنظرهای کاملاً شخصی، بیمرض و خیرخواهانه با احتیاط گام برداره که مبادا دل نازکی بلرزد و سایهاش بر نتیجه اختبار بیفتد!.
زیبا روی خوش اخلاق و خندان! چه حالی میشه وقتی ببینه، کارآموز با وجود اینکه رسما وکیل محسوب میشه و میتونه در چهارچوب تعریف شده ای مبادرت به انجام امور وکالتی کنه و باید سهم دولتی و قوه و کانون رو مثل وکلای پایه یک از درآمدی که کسب میکنه پرداخت کنه، هیچ نقشی در تصمیم سازی های کانون و حتی کمیسیون های ساده و غیرحساس کانون نداره! و بعدش هم آرامآرام میفهمه که اصلاً برنامهای وجود نداه که بین کارآموز و کانون حس تعلق و غیرت صنفی ایجاد کنه؛ اینجا هم مثه اکثر جاهای دیگه! همهچیز بیشتر با دستور و بخشنامه جلو میره تا گفتوگو و مشارکت و نتیجهاش هم معلومه؛ نه دلبستگی درست میشه! نه این رابطه دوام چندانی داره و به تعبیری بعد از اخذ پروانه وکالت پایه یک بین وکیل و کانون گویی طلاق عاطفی رخ میده و هر دو با فاصله منطقی از هم اوقات سپری میکنن!
خلاصه این تازهواردِ آشفتهگیسو، نمیدونه از همون بدو ورود باید مدام خودش رو به صبوری دعوت کنه و با این توجیه که «صبر و سعهصدر از اصول مهم این حرفه است»، چشم بر کژیها، کاستیها و ناهنجاریهایی ببنده که گاه مستقیماً روح رو خراش میده و حقوق خودش رو در معرض تضییع قرار میده! و آیا میدونه دیر یا زود با این دوگانگی آزاردهنده مواجه میشه که: «وقتی از حقوق خودم بهدرستی نمیتوانم دفاع کنم، آیا در آینده قادر خواهم بود مدافع تمامقد حقوق موکلانم باشم؟»
دلم براش سوخت! برای کسی که احتمالاً باید مدام میان مصلحت و منفعت از یکسو، و حقیقت و عدالت از سوی دیگر، در رفتوآمد ذهنی و تلاطم شخصیتی باشه…و همچنان که امروز شادی زائد الوصف خود رو با مخاطبان به اشتراک گذاشته، فردا باید گره های پیشانی و گلایه های تلمبار شده بی پاسخ مانده رو به مخاطبان عرضه کنه یا خیلی ریز و یواشکی به قول گفتنی بپیچه بره و دیگه صداشو در نیاره...و البته دور باد از او این بخت نگون!
من حیث المجموع😀 با امید به اینکه،شاید نسل جدید وکلا و هم او که تازه وارد این عرصه خطیر است بتوانند این معادله سخت را کمی عادلانهتر حل کنند و مسیر را برای بعدی ها، خوشایند و سرشار از بهانه های عشق ورزیدن به این حرفه با منزلت و اخلاقی و کانون متبوع نمایند.